من،تو،یه دنیا عشق :)

من خانوم گولو!همسر آقای گودو!

من،تو،یه دنیا عشق :)

من خانوم گولو!همسر آقای گودو!

من برگشتم

سلام سلام سلام

بیشتراز ۸ماااااهه که اینجا هیچی ننوشتم، حتی نمیدونم اصلا کسی هنوزم اینجارو به خاطرش داره یانه؟!

چقد دلم برای نوشتن تنگ شده. دوس دارم دوباره شروع کنم،اما نمیدونم میشه یانه؟

الهی به امید تو...

کلی اتفاقای ریز و درشت این مدت افتاده که خداروشکر برآیند کلی همشون مثبت و رضایت بخش بوده.

*توآخرین پستی که نوشته بودم خبر از صحافی پایان نامم داده بودم، خداروشکر که ۸ماهه رهااااا شدم از همه استرسای بیمزه و دوس نداشتنیِِ پایان نامم!

*۱ دی ماه پارسال شروع زندگی کاری من بود و خداروشکر میکنم ازینکه تونستم تو این ۵ماه حسابی خودمو اثبات کنم.

*اگر اشتباه نکنم بهمن ماه بود که اولین ماشین زندگی مشترکمون رو خریدیم.

*اسفندماه شروع رفتنم به کلاس دف بود. استادم بشدت ازم راضیه و این خیلی بهم روحیه میده.

خب،اینم یه توضیح اجمالی ازین مدتی که ننوشتم. سعی میکنم ازین ببعد بازم مثل قبل بنویسم. بعضی خاطرات رو باید ثبت کرد تا بمونن،تا بخونیشون و یادت بمونه خوشبختیات رو.

امروز رو مرخصی گرفتم تاازین تعطیلات استفاده کنم یکم به خودم و روحیه م برسم. پاشم به کارم برسم که فرداشب مهمونی دعوتیم

خبرنامه:)

سلام

-دیروز داشتم یه وبلاگی رو بصورت اتفاقی میخوندم،مضمون بخشی از نوشته ش این بود که "اگه تو محل کارت بویژه اگه تازه کاری،اشتباهی کردی اصلا نباید اعتماد بنفست رو ازدست بدی،برعکس باید ازون اشتباهت درس بگیری و خوشحال باشی ازینکه یه مسیر اشتباه رو متوجه شدی و سعی کنی اشتباهت رو رفع کنی".نوشته بود،"درسته که اوایل کار دیگران ازت انتظار ندارن همه چیت عالی باشه و بدون اشتباه کار کنی،اما عکس العملات تو شرایط خاص،حتما باعث ایجاد یک تصویر ذهنی از خودت تو ذهن دیگران میشه."

خیلی این نوشته ها تاثیرگذار بود برام. توشرایطی که الان هستم،خوندن همچی مطلبی دید خیلی خوبی بهم داد!

-بلاگفا واقعا خجالت نمیکشه؟؟باز۲روزه که سرورش قطع شده و دسترسی به پنل کاربری ممکن نیس.خیلی خوشحالم ازاینکه بار و بنه م رو ازونجا جمع کردم و اومدم اینجا! به نظرمن هررابطه ای باید یک تعامل دو طرفه باشه،حتی انتخاب و استفاده از یک وبلاگ!وقتی من بعنوان کاربر یک سایت رو انتخاب میکنم برای استفاده،اصلا انتظار بیجایی نیست که توقع سرویس دهی مناسبی رو از جانب سایت داشته باشم.مدیریت بلاگفا به هر دلیلی واقعا خیلی ضعیف عمل کرده تو این مدت.

-زخم رحمم خوب شده.اما خب ازونجا که هردم ازین باغ بری میرسد!تشخیص تخمدان پلی کیستیک داده شد برام!حالا باید آزمایش های هورمونیم تکمیل شه تا دلیل اصلی این سندروم برام مشخص شه.ممکنه بخاطر تیروئیدمم باشه.فعلا که هیچی معلوم نیست.

-بهترین خبر ممکن این هفته،صحافی کردن پایان نامم بود! بله!بالاخره بعد از اصلاحات فراوان و گوش بفرمان بودن استاد محترم، ایشون اجازه صحافی دادند. شنبه میرم تبریز تا کارای نهایی تسویه حسابمم انجام بدم و خلاااااص ایشالا!

-سالگرد عروسیمون بدون هیچ برنامه خاصی گذشت.ناراحتم!

-اون اتفاق تاثیر گذار که گفته بودم بابتش برام دعا کنین،تا الان ۲مرحلش انجام شده و مونده مرحله نهایی.ایشالا اگه اینم اوکی باشه حتما تو خوشحالی خودم شریکتون میکنم.

-باگوشیم آن شدم و عکسا تو لپتاپه و مراحل پایانی گزینش رو دارن میگذرونن!:) پست بعدی بلاشک پست عکسی خواهد بود.

-این مدت باهمسر دوتایی هرشب حول و حوش ساعت ۱۰ یک قسمت از سریال شب های برره رو میبینیم و بعدش هم خندوانه.کلی حس خوب میگیرم وقتی موقع دیدن سریال و خندوانه،لم میدم تو بغل همسری و باهم لذت میبریم از این برنامه های دوتاییمون و گاهی هم با میوه و تنقلات ازخودمون پذیرایی میکنیم!:)

-همسر مهربونم مرسی بابت این یک هفته.مرسی که انقد عالی نرم افزاری که لازم بود یاد بگیرم رو بهم یاد دادی.مرسی که بخاطر من انقد کم خوابی کشیدی عزیزم.ممنونِ همه خوبی هاتم...

آشوبم آرامشم تویی...

سلام

-من همچنان درگیر پایان نامه ام! :|

-دیشب یعنی پنجشنبه شب،یکی از دوستای خونوادگی منو همسر زنگ زد بهم.سالگرد عروسیمون رو تبریک گفت! اصلا انتظارش رو نداشتم.خیلی خیلی خوشحال شدم. اما نکته قابل توجهش این بود ک خودم کاملا فراموش کرده بودم شنبه سالگردمونه!(شکلک خانوم گولو بصورت شطرنجی و با لپهایی سرخ شده از شرمندگی!) به همسر گفتم یادم رفته بود. همسر گفت برنامش چیه برا سالگرد.حس و حالشو ندارم اصلا که بخوام جشن بگیرم.شاید فقط با یه شام که مهمون همسر خواهم بود سر و تهش رو هم بیاریم! هرچند... 

-چهارشنبه و اتفاقی که قرار بود بیفته خیلی خوب پیش رفت.اما هنوز به نتیجه نهایی نرسیده. ایشالا هرچی خیره پیش بیاد.

-این۳روز مهمون داشتم.یک شب داداشم وخونوادش،۲روز هم پدرشوهرم و خواهرشوهرام که برای ثبت نام ارشد خواهرشوهرم اومده بودن تهران. هرچند حوصله مهمونداری نداشتم اما خوب بود،خوش گذشت.

-خیلی برنامه هام توهم پیچیده این یکی ۲هفته.پایان نامه،یاد گرفتن یه نرم افزار که یادگیریش برام خیلی واجب و مهمه،مسافرتی که احتمالا اواخر شهریور خواهد بود.اما بخاطر پایان نامه من و اینکه هنوز نمیدونم کی صحافی میکنم و تبریز میرم،برنامه سفرمون هم معین نشده و این بی برنامگی کلافم کرده.

-باز هم برای یادآوری مینویسم که بدونم قول یه پست عکسی رو به شما دادم.باید هرچه زودترعکسارو آپلود کنم.

-یک سال از زندگی مشترک منو همسر زیر یک سقف گذشت.چقد زود... امیدوارم سال دوم بهتر و پربارتر از سال اول باشه.و بتونیم قدم های رو به جلوی خوبی رو در کنار هم و برای زندگی قشنگمون برداریم.به امید خدا...

چه خبر از من؟! :)

سلام

- همین الان اصلاحات پایان نامم رو تموم کردم و ایمیل کردم برای استادم تا اگههههههههههههههه لطف کنه و رضایت بده،تایید کنه و ببرم برای صحافی!شکلک های شباهنگShabahang از همین تریبون اعلام میدارم: استاد گرامی تف تو ذاتت اگه بازم بخوای مچلم کنی!شـ ـکلـک هاے پـ ـادشـاه وَ مـَ ـلکـ ـه

- شنبه یعنی دیروز رفتم سونو. موقع رفتن از استرس پاهام شل شده بود! پریسا دنیای شکلک ها http://www.sheklakveblag.blogfa.com/اما اصلا اونجوری که فکر میکردم نبود. فکر میکردم خیلی دردناکه اما اصلااااا درد نداشت خداروشکر. رحمم سالم بود. فقط تخمدونام پر کیستای ریز بود که گفت مشکل خاصی نیس و 99% با دارو رفع میشن. حالا 25 ام نوبت دکتر دارم.نتایج آزمایش و سونو رو ببینه و نظر نهاییش رو بگه.

- امشب داداشم اینا میان تهران خونمون.شکلکـــْـ هایِ هلــن  اصلا جون ندارم پاشم تمیزکاری کنم. سلانه سلانه کارامو دارم انجام میدم. همچنان سستی و ضعف تو وجودمه.

- 4شنبه یه روز مهمه برام. یه روزیه که اگه خوب پیش بره میتونه تاثیرات خیلی مثبتی تو زندگیم داشته باشه. دعا کنین برام لطفا.

- هنوز وقت نکردم عکسارو آپلود کنم.

-اینجا رو هم ببینین!

من تهرانم

سلام

-شنبه صبح رفتم پیش استادم و همچنان اجازه صحافی بهم نداد!بهش گفتم خوابگاه روباید تحویل بدم،گفت بروتهران بقیه کاراتوبکن.اینجوری شد که شنبه ظهر حرکت کردم سمت تهران.بعداعمال اصلاحات،و تایید استادم، میدم پایان نامم صحافی شه و یکی دو روزه میرم تبریز و برمیگردم.

-امروز رفتم دکتر زنان. تشخیص عفونت و زخم دهانه رحم داد.تست پاپ اسمیرم ازم گرفت.یسری آزمایش  تکمیلی هم برای تیروئیدم نوشت.سونوی واژینال هم باید برم. خدا کنه زیاد اذیت نشم.به همسر گفتم مرخصی بگیره شنبه باهام بیاد سونوگرافی.تصوری از سونوواژینال ندارم،میترسم اذیت شم.باهام باشه خیالم راحت تره.۲هفته دیگه هم باید برم نتایج آزمایشونشون بدم.

-خالم خیلی حالش بده.دکترا جوابش کردن.خودش خبر نداره مشکلش چیه!خدا شفاش بده الهی.دلم میگیره به نبودنش فکرمیکنم:(

-شنبه شب که رسیدم تهران همسر اومد دنبالم ترمینال.اومدیم خونه،من رفتم دستشویی دستمو بشورم،بیرون که اومدم دیدم عشقم بخاطر دفاعم برام کیک و گل گرفته و تا من از دستشویی بیام سریع گذاشته رو میز جلو مبل.خیلی ذوق کردم و سورپرایز شدم.بعداز اون همه استرس و ناراحتی که داشتم پر شدم از یک عاااالمه حسای خوب و مثبت:)

-ویتامین دی بدنم فوق العاااااده زیاد کمه.هفته ای یه قرص ویتامین و روزی ۲لیوان شیر باید بخورم.با اینهمه قرصی ک باید بخورم مشکلی ندارم،اما روزی ۲لیوان شیر...!:/

-خیلیییییییی ضعف دارم.نه اینکه احساس خستگی کنم،اما بدنم از داخل ضعف داره.همش دلم میخواد درازبکشم.بدنم سسته.خداکنه زودتر کامل خوب شم.دوس ندارم این حالمو.

-امیدوارم تا روز سالگرد عروسیمون انقد حالم بهترشده باشه که بتونم یه جشن دو نفره توپ بگیرم.

-یه پست عکسی تو راهه!:)

-دوستای گل انرژی میخوام،بفرستین برام!:)