ضمنا صدای بنده روهم اکنون ازتهران بزرگ میشنوید!!بعله!طی حرکت انتحارگونه ای دیشب حرکت کردم صبحم رسیدم تهران.گودوی مهربونمم صبح اومدترمینال که هموببینیم.نیمساعتی باهم بودیم،گودو رفت سرکار منم اومدم خونه.الانم کعنهو یه جنازه افقی شدم.
نظرات توپست پایین بازه،درموردکراوات همچنان منتظرایده هاتون هستم ها!
# دیروز که جواب یه آزمایش آنالیز ازفولادمو گرفتم دیدم دانشگاه ما*لک اش*تر یه عنصر ضروری روکمتر ازحدی که مامیخوایم ریخته وبااین مقدار،فولادم اون خواصی که مامیخوایم رونشون نمیده. دیروز نمونموفرستادم برایه آزمایش دیگه که ببینیم نتایج آنالیز قبلی روتاییدمیکنه یانه؟اگه تاییدشه که فولادم درست نیس،دوباره باید۱۰کیلوشمش فولادو بکشم ببرم تهران.۲ ۳هفته ای هم کارم عقب میفته. ازیه طرف خوبه که میتونم باخیال راحت خریداموتهران بکنم،ازطرفی این مدت مصادف میشه باچندروزی که بایدبرم پیش مامانمینا. امیدوارم یجوری این تداخلا خودشون هماهنگ شن!
# هرشب دارم۱ساعت تا۱ساعت ونیم پیاده روی تند میکنم وازدستگاه استفاده میکنم.۱هفتس رژیم وورزشم شروع شده.باانرژی های مثبتتون دعاکنین نتیجه بده!
# پدرشوهرم سنگ کلیه گرفته. چندروزی هست خیلی داره اذیت میشه. بالیزر سنگواملاح کلیشو ریز کردن،اما هنو هیچی دفع نکرده.خیلی دردداره. دعاکنین حالش زودترخوب شه.
# دوستای مهربونم همتونو باگوشی میخونم عموما،با گوشی هم کامنتم بهتون نمیرسه. توروخدافکرنکنین بی معرفتم ها! شمایی که آدرس اینجارو بهت دادم بدون خیلییییییی برام عزیزی!
# دوست جونیای من، بنظرتون برای کت وشلوارهمسری که به احتمال زیاد مشکی خواهدبود،و رنگ لباس و دسته گلم که شیپوریه وسفیدخواهند بود،کراوات همسری روچه رنگی بگیریم؟ازکراوات سفید،سیاه،وپاپیون هم خوشم نمیاد! باتچکر!
# درگیرودار کارای پایاننامم هستم.ازطرفی بایدزودتر بریم دنبال کارای عروسیمون. حس میکنم کارام خیلی قروقاطی دارن میشن.امیدوارم بتونم خیلی خوب مدیریتشون کنم وبه همه کارام اونجوری که لازمه برسم.
# گاهی توفکروخیالم،خودموتوخونمون میبینم که رومبل لم دادم کنارهمسری وداریم به کارامون میرسیم یافیلمی میبینیم.حتی تصورکردن این روزا برام شیرینه،اما نمیدونم چرا نمیتونم از این تفکراتم لذت ببرم! همش ته دلم یه استرسی هست که مانع احساس لذت وزضایت ازین ماه های مونده تاعروسیم میشه!
# دعاکنین استرسام کم شه و عروسیمم بدون مشکل برگزار شه. انقد این مدت درگیری فکری داشتم وغصه خوردم که اصلا نمیتونم انرژی مثبت براخودموزندگیم جذب کنم! به دعاهاتون نیازدارم.
کنارتو درگیر آرامشم
همین ازتمام جهان کافیه
همین که کنارت نفس میکشم...
ساعت۵.۳۰صبحه ومن هنوزبیدارم! آرامش وسکوت شبو دوس دارم. آرامشی که وقتی دلم باهاش همراهی میکنه،سراسرمیشه یادتو! چقد دلم برات تنگ شده،کاش بیداربودی.
+ این بارنه دخترکم قلبش بیتابی میکند تورا،نه کودکم. این بارخودخودخودم هستم که اینگونه اشک هایم دلم رارسواکرده، رسوای عشق تو. و چه شیرین است این رسوایی. اشک هایم آغوشت راتمنامیکنند،پرازآرامش،پرازحس زیبای دوست داشته شدن!
+امشب راجب اینجابهت گفتم،چون دوس ندارم چیزی ازت پنهون داشته باشم.اماهنوزآدرسشوبهت ندادم. نمیدونم کی آدرسشوبت میگم؟!
دلم برات خیلی تنگه...
آیا اینکه دخترک درونم دلش نمیخواهد بیشتراز یکی ۲ساعت از معشوقش بیخبر بماند کار بدیست؟!
آیا اینکه همسر بنده ۶ساعت بنا به مشغله کاری اش سراغی از بنده نگیرد کار درستیست؟!
آیا اینکه دلم میخواهد همانند اوایل آشناییمان، برای همسر در همه امور اولویت اول باشم کار بدیست؟!
آیا اینکه دلم میخواهد همچون باقی دخترکان سرزمینم،زیباترین و به یادماندنی ترین روز زندگی ام روزی باشد که رخت عروس برتن نموده و دست در دست یار بروم تا آینده ای مبهم را بشکافم، خواسته زیادیست؟
نمیدانم!
دخترک مهربان درونم،کمی بزرگترشو.اینجاکسی تورا درک نمیکند. بزرگتر شو تاکمتراز نامهربانی ها آزرده خاطر شوی! اینجا کسی خوب بودنت راقدرنمیداند!
دخترک عزیزم مرا ببخش بابت تمام آرزوهایی که در دلت تاابد میماند. تقدیر، زندگیت را اینگونه رقم زده!
آرام بگیر دخترکم، زندگی لیاقت معصومیت تورا ندارد.آرام بگیر زیبای من.