پ ن. سرورعزیزم،فرشته گلم،شیمای مهربونم تشکرویژه ازشمابابت تبریکاتون
فردا میرم شمال که هم روزای آخر پیش مامانم ایناباشم،هم برنامه هاموباآرایشگاه و آتلیه هماهنگ کنم،هم دسته گل و گل آرایی ماشینو سفارش بدم. و همه اینا یعنی امشب اخرین شبیه که من و همسرم توبغل هم،بعنوان نامزدهم میخوابیم!۷روز دیگه این دوران مزخرف عقدمون تموم میشه و به امیدخدا میخوایم زندگی مستقلمون رو زیریه سقف،به دورازهمه کینه و کدورتایی که تودلم ازخونواده همسری دارم،شروع کنم.شروع زندگی مستقل،یعنی یه نقطه عطف توزندگیمون.بایدسعیموبکنم ازین ببعد کمتربه مشکلاتی که دیگران برامون میسازن،اجازه خودنمایی توزندگیمون روبدم! مطمینا ارتباطم رو باخیلی هاتغییرمیدم.کسایی که حضورشون،افکارشون،حرفاشون اذیتم میکنه،حذف میکنم یااقلابه شدت کمرنگشون خواهم کرد!
ازخدا یه زندگی اقلاکم دغدغه میخوام.و یه چیزدیگه!اونم اینکه انتقام همه جوونی ای که ازدستم گرفتن رو ازاونایی که خودش میدونه،بگیره.سپردمشون به خود خدا،که بهترازهرکسی میدونه چه ها که به سر دلمو احساسم نیومده این ۳سال!
بگذریم.دیشب باهمسررفتیم عروسی یکی ازهمکاراش.خیلییییی عالی بود.نوشتم که یادم بمونه همسرم چقد دوسم داره.مرسی برای دیشب همسرعزیزم.عالی ترازعالی بود...
+ پپل و شیمای عزیزم برای قبولیتون خیلییی خوشحال شدم.تبریک باتاخیرمنوبپذیرید.ازخدابراتون موفقیت و سلامت و عشق درکنارهمسراتون آرزودارم.همیشه شادباشید.
خدایاخیلیاروسپردم به خودت،میدونم که آه دل شکسته خیلی گیراس!
دوستای گلم برامون دعاکنین که روز عروسیمون بهترین روز زندگیمون شه.
اوووووووووووووووه!22 روزه اینجا ننوشتم،چه گرد و خاکی نشسته رو در و دیوار!
نمیدونم چرا اصلا حس نوشتن ندارم. کلا خاموشِ خاموش بودم این مدت. این روزا به شدت درگیر اجاره کردن خونه و خریدای عروسیمون هستیم. اینه که حسابی ذهنم مشغولِ این چیزاس.
چنجا دنبال خونه گشتیم. قیمتا افتضااااااااااح بالا رفته نسبت به پارسال. همه جا هم بابت پایین آوردن سود بانکا، اجاره های بالا میخوان. و ما هم نمیخوایم بیشتر از 200 300 اجاره بدیم. چنتا مورد نسبتا مناسب پیدا کردیم. باید ببینیم در نهایت چه تصمیمی میگیریم. حالا توکل بر خدا. انشالله که بتونیم این هفته تکلیف خونه رو مشخص کنیم.
از خریدای عقد و عروسیمون، کفش عروسیم، چمدونمون، ادکلن و مام من و همسر، حوله هامون و افتر شیو برای همسر خریدیم. خیلی از خریدای غیر ضروری رو گذاشتیم کنار. با بودجه ای که داریم مجبوریم بیشتر به ضروریات توجه کنیم.
چند روز پیش یه شیرینی خیلی خوشمزه ترکی برا افطار درست کردم. همسر خیلیییییی خوشش اومد. انقد که پریروز ازم خواست دوباره براش درست کنم و منم دیشب دست به کار شدم. اگه شمام دوس دارین امتحانش کنین بفرمایید اینجا.
این چند روز که تهرانم دوباره وزنم 1کیلو اضافه شده. تا غروب که هوا خیلی گرمه،بعد افطار هم دیروقته نمیشه رفت ورزش. البته من روزه نمیگیرم. باید در طی روز تو خونه ورزش کنم.
و اما عکس خریدام
بوی ادکلنامونو خیلییییییی دوس دارم.
چمدونمون که خیلیییییییی رنگشو دوس میدارم. ما یه دونه چمدون بزرگ خریدیم به جای 2تا. چون نه جای نگهداریشو داشتیم نه اصلا نیازمون میشد. اینم نمای پهلوییش!
اینم مدل ظرفای آرکوپالم که البته این عکسو از نت پیدا کردم! صرفا برای اینکه مدلشو ببینین گذاشتم، جهازم خونه مامانم ایناس هنو.
اینم شیرینی تاتلی دویونلر که بالاتر در موردش گفتم.
و اماااااااااااااااااااا...
کفش خوشگلم که همه جوره عاااااااشششششششققققشششششمممممممممممم!
+ فردا تولدمه...
+از خانواده همسری خیلییییییییییییییییییییییییییییییییی دلگیرم.
بعدا نوشت:
ظهر تو خونه داشتم برای خودم میچرخیدم که یکی زنگ آیفون زد. دیدم یه آقاییه،گفتم حتما مامور آبی گازی چیزیه. گوشی رو برداشتم،گفت از دیجی کالا براتون یه بسته آوردیم! فهمیدم همسری مهربونم برای تولدم اینترنتی خرید کرده و بدون اینکه به من بگه اینجوری سورپرایزم کرد. بسته رو که خیلی هم شیک و خوشگل بود، تحویل گرفتم، توش این بود. یه فلش OTG که خیلییییییی بهش نیاز داشتم. یه طرفش usbه یه طرفشم micro usb. هم به گوشیم وصل میشه هم به کامپیوتر. خلاصه کلی شادان و خندان زنگ زدم به همسری و حسابی ازش تشکر کردم. تا اینکه نیمساعت پیش همسری از سر کار برگشت خونه و تا در رو باز کردم براش با این و این مواجه شدم و خوشحالیم هزار برابر شد. مرسی همسرم.امسال بعد از 3سالی که عقدیم،اولین سالی بود که روز تولدم پیش هم بودیم!همین بهتریییییییین کادو بود برام،همسر مهربونم هم با سورپرایزاش تولد امسالمو کرد بهترین تولد زندگیم. مرسی عزیزم.
اینم شمع کیک تولدم از نمای نزدیکتر که همسری در نهایت ذکاوت انتخاب کرده! :))))
منتظرم زودتر اذان شه تا تولد بازی کنیم یه عالمه! :)))