من،تو،یه دنیا عشق :)

من خانوم گولو!همسر آقای گودو!

من،تو،یه دنیا عشق :)

من خانوم گولو!همسر آقای گودو!

یه روز خوب توراهه!

سلام به همگی

+ انقد ذوق زده ام الان که خدا میدونه! نمیدونین چرا؟؟ الان میگم خوووو!

چهارشنبه قراره یکی از بهترییییییین دوستای وبلاگیم رو برای اولین بار ببینم.شیمای مهربونم که تو این چندوقتی که باهم دوست شدیم،شده یکی از صمیمی ترین دوستای خوووووبم. خیلی خیلی خوشحالم که بالاخره قراره روی گل دوست مهربونمو ببینم. اونم کجا؟؟؟ تو خونم! امیدوارم بتونم میزبان خوبی برای این دوست عزیززززززم باشم. سعی میکنم حتما گزارش تصویری هم بعدش ارائه بدم خدمتتون!

+ پایان نامه هم همچنان داره پیش میره. به همسری قول دادم تا آخر هفته کلا تمومش کنم. امیدوارم شرمندش نشم.

+ دیگه اینکه،انگشت حلقم به طلا آلرژی داده!! و حدود یک ماهی هست حلقمو دست راستم میکنم.خیلی سختمه اما چاره ای نیست. تا حلقمو دست چپم میکنم چنان خارشی میگیره و دون دون میشه که خدا میدونه.

+ خاله بزرگم متاسفانه درگیر کنسر شده و البته فعلا خودش خبر نداره! دعا کنین خدا شفاش بده ایشالا. این مدت فعلا درگیر جراحی و اینا بودن، هنوز کموتراپی رو براش شروع نکردن. دخترخالم خودش متخصص داخلیه و ازین که خودش پزشکه اما حالا مامانش رو تخت بیمارستان افتاده خیلی خیلی داغونه. خدا بهشون کمک کنه. به مامانم هم چیزی نگفتیم،چون برای مامانم هم شنیدن خبرای ناراحت کننده اصلا خوب نیست. خدا عاقبت همه ما رو ختم به خیر کنه الهی

+ دلم 4تا تابلوی کوچولو برای دیوارای هالمون میخواد!پریروز رفتیم با همسری شهرکتاب،هیچ تابلوی خوشگلی که چشممو بگیره نداشت. خیلی هم گرون بودن در ضمن. خدا کنه همین روزا یه جا یه چیز خوشگل که جذبم کنه پیدا کنم!


خب،فعلا همینا. من برم سراغ کارام که بدجوری دارن صدام میزنن،بعضیاشون که چشم غره هم دارن میرن برام!

همیشه شاد باشید...

۱۹روز...

امروز فصل آخر از پایان نامه هم دادم به استادم برای ادیت.

خداکنه بتونم فردا برم خونه.هم دلم تنگ شده،هم اینجا خیلیییی هوا گرمه.واقعا از کار و زندگی میفتم.نه پنکه ای نه کولری،هیچچچی!

ازپسفرداهم دانشگاه بمدت ۲هفته تعطیله. امیدوارم استادم گیر الکی نده برای موندنم!

این روزا خیلی دچار احساسات متناقض میشم!دلم میخواد همسری خیلی خیلی بیشتر هوامو داشته باشه،گرچه میدونم خیلی بهونه گیر شدم!

فکر کردن به اینکه نهایتا۱ماه دیگه تا خلاص شدنم مونده خیلی خوشحالم میکنه!

۱۹روز مونده به تاریخ فعلی تحویل پایان نامم به شورای گروه!ایشالا که دیگه تاریخش عوض نشه...

من هستم...

سلام به دوستای همیشه همراه و مهربونم

بعد از گندی که بلاگفا زد تصمیم گرفتم مهاجرت کنم اینجا! و دیگه هرگز و هرگز بلاگفا برنگردم.

این روزا حسابی درگیر پایان نامه هستم و ایشالا تا کمتر از یک ماه دیگه دفاع میکنم. هم استرس دارم و هم خیلی خیلی خوشحالم که بالاخررررررره بعد 3سال سختی کشیدن داره روزای خوب  میرسه ایشالا!

دعا کنین برام که همه چی به خیر و خوشی تموم شه و بعد از این همه عذابی که کشیدم،خاطره خوشی برام بمونه.

من برم سراغ کارام...

دوستای گلم تو مصرف آب صرفه جویی کنیم.

شاد باشید!

:((( برای فرشته

دوست گلم،فرشته عزیزم،دختر مهربون،هرچی فکر کردم که چی بگم تا شاید یکم دلت آروم بگیره،هیچی پیدا نکردم.هیچی پیدا نمیشه اصلا!

لحظه ای که خبر فوت مامان نازتو دادی،فقط اشک ریختم. هیچی ندارم بگم جز اینکه از خدای بزرگ برات صبر بخوام.

منو تو غم خودت شریک بدون دوستم

...

بسم الله الرحمن الرحیم.الحمدلله رب العالمین.الرحمن الرحیم.مالک یوم الدین.ایاک نعبد و ایاک نستعین.اهدناالصراط المستقیم.صراط الذین انعمت علیهم غیر المغضوب علیهم ولاالضالین.

بسم الله الرحمن الرحیم.قل هوالله احد.الله الصمد.لم یلد ولم یولد.ولم یکن له کفوا احد.

 

:(

The memories of my BEST days!

سلام به همه دوستای مهربونم. بعد از کلللللی مدت که حسابی کمرنگ شده بودم با 3تا پست از خاطرات روز عروسیم اومدم!

چون خیلی زیاده و دوس ندارم حوصلتون سر بره به 3پارت تقسیمش کردم. پیشاپیش بابت پر حرفیم معذرت!

+ بهمین زودی 7 روز از هم خونه شدنمون گذشت مرد مهربونم!