آیا اینکه دخترک درونم دلش نمیخواهد بیشتراز یکی ۲ساعت از معشوقش بیخبر بماند کار بدیست؟!
آیا اینکه همسر بنده ۶ساعت بنا به مشغله کاری اش سراغی از بنده نگیرد کار درستیست؟!
آیا اینکه دلم میخواهد همانند اوایل آشناییمان، برای همسر در همه امور اولویت اول باشم کار بدیست؟!
آیا اینکه دلم میخواهد همچون باقی دخترکان سرزمینم،زیباترین و به یادماندنی ترین روز زندگی ام روزی باشد که رخت عروس برتن نموده و دست در دست یار بروم تا آینده ای مبهم را بشکافم، خواسته زیادیست؟
نمیدانم!
دخترک مهربان درونم،کمی بزرگترشو.اینجاکسی تورا درک نمیکند. بزرگتر شو تاکمتراز نامهربانی ها آزرده خاطر شوی! اینجا کسی خوب بودنت راقدرنمیداند!
دخترک عزیزم مرا ببخش بابت تمام آرزوهایی که در دلت تاابد میماند. تقدیر، زندگیت را اینگونه رقم زده!
آرام بگیر دخترکم، زندگی لیاقت معصومیت تورا ندارد.آرام بگیر زیبای من.
دقیقا۴ماه دیگه همچی موقعی،بزگترین ومهمترین ودرعین حال پراسترس ترین روززندگیم درحال اتمامه!و من وعشقم ایشالابعد۲سال و۱۰ماه و۱۱روز میشیم همخونه هم و بقیه زندگیمون رو باعشق و انشالله آرامش کنارهم میگذرونیم.خوشحالم ک این روازی سخت دارن تموم میشن.اماخب،نمیتونم حجم زیاد استرسی که تودلم جاخوش کرده روبی خیال بشم!
تقریبامیشه گفت بجزتالار هنوزهیچ کاردیگه ای براعروسیمون نکردیم وکم کم بایدبیفتیم دنبال کارامون. آرایشگاه وآتلیه وگل وکیک تاالان بنظرمیاد تنهاکارایی هستن که باید توشهر محل زندگی خونواده هامون دنبالش باشیم.بقیه خریدارو مثه لباس عروس وکت شلوارو کیف وکفش وکارت دعوت و... تهران انجام میدیم به امید خدا.
اولین حرکت من هم برای عروسی اقدام برای لاغرشدن هستش ک استارتشوامروز زدم.امیدوارم تاآخرش باهمین شورواشتیاق امروزپیش برم و به وزن دلخواهم برسم.
وزن فعلی ۸۰
وزن دلخواهم ۶۵تا۶۸
وزن هدف اول۷۵
وزن هدف دوم تاعروسی ۷۰
وزن هدف سوم تاعید۹۴ ۶۵
امروزسومین سالگردآشنایی من وجناب مهندس گودوهستش. موبه موخاطرات اون روزجلوچشممه،و باهربار یادآوری اون روزا،یه لبخند خوشگل،ازته ته دلم میشینه رولبام.
همسرمهربونم، خوشحالم ازبودنت توزندگیم. تکیه گاه مهربونم ممنونم بابت آرامشی که به لحظه هام میدی. امیدوارم هرروزی که از زندگیمون میگذره خوشبختیمون بیشتروبیشترشه.
+ همسری عزیزم مرسی که پنجشنبه وجمعموبااومدنت یکی از قشنگترین روزای زندگیم کردی.این۲روز شدن از بهترین وپرخاطره ترین روزای زندگیم.مرسی نفس من،مرسی
این اولین پست تو بلاگ جدیدم بعد از اثاث کشی از بلاگ قبلیه!
من خانوم ِ گولو هستم،یک مهندس متالورژ، همسر ِ آقای گودو، یک مهندس صنایع. سال 90 عقد کردیم و شهریور ماه انشالله عروسیمونه.
تا حدودی دنبال خریدا و کارای عروسیمون هستیم. ازطرفی درگیر کارای پایان ناممون هم هستیم.
پایین و بالا تو زندگیمون زیاد بوده ولی شکر خدا تا حالا تونستیم با قدرت عشقمون از پس همه مشکلات بربیایم. امیدوارم ازین ببعدشم بتونیم کنار هم زندگی رو اونجور که میخوایم پیش ببریم.
برامون دعا کنین.
همیشه شاد باشین و سلامت